شب
03 مرداد 1394 توسط مرصاد
شب مجال پر پرواز دل دیوانه است
سحرش جایگه سوختن پروانه است
شب سرود غم تنهایی نایی خسته
که به شوق قدمی از دو جهان بیگانه است
دیده را باز کنی با تو همی می گویند
زچه رو چاه به شب هم سخن مردان است
تو مپندار که پروانه زآتش پر سوخت
شمع سوزان سحر قاتل شبگردان است
به تمنای وصالش شبی از خود برخیز
تا که بینی که چه سان هر نفسی حیران است
شبی و سوز دعایی و دلی خالص ناب
این همان است که عاشق به سحر خواهان است
پرده بردار زروی من خود فاطمه جان
ذکر محبوب به شب قلب تورا تاوان است